تماس با ما
تماس با ما
در تاریخ معاصر افغانستان برجامعۀ هزاره جفای بزرگی رفته است
طغیان ساکایی: تبعیض، برخاسته از جهل و بیسوادیست. این دو پدیده با هم رابطۀ مستقیم و دوجانبه دارند و همدیگر را تقویت میکنند. در جوامع دموکراتیک که حقوق انسانها رعایت میشود و روابط اجتماعی بر اساس قانون استوار است و در حقیقت علم و دانایی حکومت میکند، پدیده تبعیض رنگ میبازد.
اشاره
ایشان در حال حاضر استاد دانشکده ادبیات دانشگاه کابل نیز هست. قبل از آن نیز استاد ساکایی برای مدتی رئیس دانشگاه بغلان بود و در آنجا نیز به تدریس میپرداخت. او حالا یکی از اعضای برجستۀ «شورای سراسری هزارههای اهل سنت» است. این شورا مدتی است که آغاز به فعالیت کرده است. او به همراه برخی دیگر از دوستان دست به چنین کار نیکویی زدند. در این مورد و بحثهای کوتاه دیگر با ایشان گفتگویی داشتیم که در ذیل آمده است:
جمهوری سکوت:با عرض سلام. در ابتدا میخواهم به این موضوع اشاره کنم: شما یکی از اعضای فعال شورای سراسری هزارههای اهل سنت افغانستان هستید. به نظر شما وجود چنین شورایی چه تأثیری بر یکجا شدن هزارهها دارد؟
طغیان ساکایی:درود بر شما باید در ابتدا عرض کنم که: در تاریخ معاصر افغانستان برجامعۀ هزاره جفای بزرگی رفته است. این جفاها به حدی بوده که هزاره در پیچ و خمهای جغرافیا و تاریخ در پناه مذاهب مختلف اسلامی درآمدند. سنی، شیعه و شیعه اسماعیلیه. و این مذاهب باز هم به نوبت خویش زمینههای افتراق میان جامعه هزاره را مساعد کرد. جنگهای تنظیمی در سه دهۀ اخیر در برخی از مناطق این زخمها را ناسورتر و فاصلهها را به حدی دور کرد که امروزه پیوند دوبارۀ این یک پیکرۀ از هم پاشیده به آرزوی بزرگی تبدیل شده است.
اما «ما برای وصل کردن آمدیم» برای وصل کردنِ پارههای یک دل که در بیدادگریهای تاریخ، پارچه پارچه شده بود. هر چند میدانیم که به کار دشواری دست یازیدهایم، اما با وجود اندیشههای سخیف قشری از ملانماها و تعدادی از سختگیران مذهبی و آنانی که مفاد خویش را در افتراق ما جستجو میکنند، باور داریم که تابلوی پاره پاره هزاره را دوباره مرمت کنیم و بر فراز باب تازه تاریخ بر افرازیم. چون زمینههای فکری و پایههای نظری این یکجا شدن به وسیلۀ جوانان آگاه و همه مردم ما مساعد شده است.
جمهوری سکوت:تبعیض نژادی در افغانستان، همیشه راویِ داستانهای تلخی در این سرزمین بوده، به نظر شما هنوز هم این تبعیض وجود دارد؟ و اگر هست، راه حل مقابله با آن چیست؟
طغیان ساکایی:تبعیض، برخاسته از جهل و بیسوادیست. این دو پدیده با هم رابطۀ مستقیم و دوجانبه دارند و همدیگر را تقویت میکنند. در جوامع دموکراتیک که حقوق انسانها رعایت میشود و روابط اجتماعی بر اساس قانون استوار است و در حقیقت علم و دانایی حکومت میکند، پدیده تبعیض رنگ میبازد. در اینگونه جوامع دیگر رنگ پوست، زیستگاه، زبان و اعتقادات دینی نمیتوانند دوری و دورنگی و دشمنی بیافرینند.
با تأسف که در کشور ما افغانستان تبعیض از هر نوع آن و به گونۀ عریان و محکم وجود دارد. چون در سراسر کشور، نادانی و بیسوادی شایع است. این نادانیها تبعیض را قوت بخشیده و عدالت و آزادی را پایمال میکند.
مردم نادان و مستمند در دموکراسیهای لرزانی مانند کشور ما، کسانی را نمایندۀ خویش انتخاب میکنند و به کسانی رأی اعتماد میدهند که تعصب بیشتر از خود بروز دهند. پس معمولاً در چنین نظامهایی کسانی به قدرت میرسند که متعصبتر باشند.
در جامعه برای اینکه تبعیض مهار گردد، باید سطح دانش مردم بالا برود. مردم سواد خواندن و نوشتن یاد بگیرند و دولت برنامههای مشخص برای زدودن این پدیدۀ شوم، طرح نماید. من بارها دیدهام و شاید دوستان دیگر هم متوجه شده باشند که در برابر نارساییها و بیعدالتیها و در مقابل آسیبهایی که به مردم میرسد، نخستین کسانی که بدون در نظر داشت مسائل ملی و مذهبی و سمتی و زبانی، واکنش نشان میدهند، همانهاییاند که صاحب داناییاند. پس باید دانایی را عام کرد و این دشوار است مگر اینکه ملت و دولت کمر همت ببندند و همه با هم در زدودن جهل و نادانی با برنامههای مشخص اقدام نمایند.
جمهوری سکوت:شما مدتی در دانشگاه بغلان مصروف تدریس بودید. در بغلان که یکی از مناطق بزرگ هزارههای سنی است، باورمندی به «هزاره بودن» چقدر قابل حس است؟
طغیان ساکایی:واقعاً در بغلان گروههای عظیمی از مردم هزاره زیست دارند. بیشترین بده بستان این مردم با تاجیکهاست. این دو ملیت خیلی با هم خلط شدهاند. از قدیم یگان رنجشها و بگومگوهایی که قابل زدودن بوده، وجود داشته است. اما بیباکیهای دولتها و صفآراییهای احزاب اسلامی و جنگهای تنظیمی میان این ملیتها درز انداخت. به یاد دارم که در عصر نامیمونِ حفیظالله امین، آنگاه که مردم دهنۀ غوری بغلان در برابر بیدادهای آن ستمگر قیام کرده بودند، مردم را به زور به جنگ آنان فرستاد و گفت که بکُشید شیعهها را که کافرند. همین کار را در کابل انجام داد آنگاه که مردم پغمان را به جنگ هزارهها تشویق میکرد. همچنان توزیع سلاح از پاکستان برای مردم و جلب و جذب قریه به قریه، مردم را دسته دسته در برابر هم قرار داد. این اعمال اسباب تفرقه نه تنها میان ملیتها که در بین فرقههای مذهبی نیز تخم نفاق کاشت. هزارههای سنی یا اسماعیلیهای که در جوار هزارههای شیعه قرار داشتهاند، امروزه هنوز کینههای همان سالهای پار را در سینه دارند و حتا از هزاره بودن خویش انکار میکنند.
برخی از هزارهها خودشان را تاجیک می شمارند، چون مذهبشان سنی است و گمان دارند که هزاره جایگاه برتری در میان ملیتها ندارد. این بر میگردد به جفاهایی که در حق این مردم صورت گرفته است. اما این جای خوشبختیست که جوانان این ملیت، امروزه ملیتشان را کتمان نمیکنند و برخلاف به آن میبالند.
باور من این است؛ آنگاه که ملیتهای مختلف کشور به آن حدی از دانایی برسند که همدیگر را بشناسند و بپذیرند و خویشتن را به عنوان شهروند مساویالحقوق بنگارند و معیار برتری و فروتری دانش و تعهد آدمیان باشد، دیگر تبعیض و تمایز را راهی در جامعه نخواهد بود.
جمهوری سکوت:شورای هزارههای اهل سنت به غیر از بغلان در کدام ولایتهای از این دست (چند نژادی) فعالیت دارد؟
طغیان ساکایی:تا جایی که من میدانم شوراهای هزارهها در ولایات تخار و کندز و پنجشیر و پروان و غور و بادغیس فعالیت دارند. در بغلان که به گمان من بیشترین مردم از این طوایف به سر میبرند، تا کنون این شورا رسماً فعالیت ندارد. اما اندیشۀ چنین شورایی در نزد این مردم با قوت و نیرومند است. اگر این شورا در بغلان ایجاد شود خیلی از تعاملات مرسوم را برهم خواهد زد.
باید اضافه کنم که هزارههای اهل سنت در اکثر ولایات افغانستان زندگی دارند. این مردم در میان توده بزرگ پشتون، پشتون شدهاند و در میان تاجیکها، تاجیک و حتا برخی از اقوام هزاره که در مجاورت اوزبیکه زندگی داشتهاند، امروزه زبان اوزبیکی به کار میبرند و ملیتشان را هم اوزبیک مینویسند.
شورای سراسری هزارههای اهل سنت افغانستان تا کنون از میان هزارههای ولایات بدخشان، لغمان پنجشیر، پروان، کاپیسا، کابل، لوگر، بغلان، کندز، تخار، سمنگان، بلخ، سرپل، غور و بادغیس نماینده دارد و دوستان ما از ولایات هرات و فراه و هلمند و قندهار و غزنه و پکتیا و ننگرهار و بامیان و وردک در حال پیوستن به این شورا اند.
در همین جا لازم به تذکر میدانم که به زودی مناطقی که هزارههای اهل سنت زندگی دارند، در روی نقشه نشانی و کار شناسایی آنان روی دست گرفته میشود. ما در تاریخ و جغرافیایی که این مردم در آن زیست دارند تحقیق میکنیم.
جمهوری سکوت: میشود گفت در چند سال اخیر به گونهای در انزوا بودید و در مجامع و محافل دیده نمیشُدید، مصروف چه بودید؟
طغیان ساکایی: در سال 1388 به حیث رئیس دانشگاه بغلان مقرر شدم و قریب سه سال را مصروف کار در آنجا بودم. به همین خاطر در مجالس و محافل کابل کمتر حضور یافته میتوانستم. بعد در سال 1392 کاندید یک بورسیه دکتری در جمهوری تاجیکستان شدم و این واقعاً مرا در انزوا قرار داد. چون در اثر بیپروایی و قصد و ندانمکاریهای برخی از مسئولین وزارت تحصیلات عالی، مخصوصاً در اثر غرض و مرض شخص وزیر وقت تحصیلات عالی گرفتار مشکلات بسیار شدم. من در اینجا لازم نمیدانم از او بنالم. من از دولتی مینالم که چنین آدمهای متملق و بیکاره را پیوسته مینوازد.
جمهوری سکوت:و به عنوان سؤال آخر، شما یکی از کسانی هستید که سالها روی شاهنامه فردوسی کار کردید. در شاهنامه، اساطیری همانند ضحاک مار دوش، افراسیاب و... وجود دارند. یک نظریه وجود دارد که با توجه به این نامها که حالا اکثر این نامها در بامیان وجود دارد، شاهنامه در بامیان امروزی و یا در نزدیکیِ این سرزمین سروده شده است، به نظر شما شاهنامه در کجا سروده شد؟
طغیان ساکایی:بلی این درست است که جغرافیای دورۀ اساطیری و پهلوانی شاهنامه، سرزمینهایی است که امروز به نام افغانستان یاد میشود. مظاهری از این داستانها و افسانهها هم در بامیان و هم در طوس و نیشابور و سیستان هم در هِری و کابل و زابل وجود دارد. چون خواستگاه این همه افسانه و حماسه همین سرزمینها اند. اما فردوسی در طوس زاده شده است. کار سرایش شاهنامه نیز در طوس آغاز شد. فردوسی در حوالی سالهای 400 هجری به دربار سلطان غزنه حضور یافت و حد اقل شش سال را در غزنه به سر برد و کار شاهنامه را در این شهر تکمیل و به سلطان محمود تقدیمش کرد.
باید بگویم که رستم همان قهرمان اصلی داستانهای شاهنامه یک شخصیت نیمه افسانوی در حقیقت یکی از سرداران ساکایی در سیستان است. او رابطههایی در تاریخ با پارتها دارد و در حماسه فردوسی قهرمانیست تاجبخش که برخی از شاهان کیانی را به قدرت میرساند و یا در پادشاهی حمایتشان میکند.
کوشانیان که در تاریخ کشور ما یکی از سلسلههای مهم و نامدار به حساب میآیند، در حماسه فردوسی در حمایت از افراسیاب تورانی قرار دارند و از دشمنان رستم و خانواده اویند. در شاهنامه رستم است که کوشانیان را تار و مار میکند. اما در تاریخ کوشانیان بر سکاها چیره میشوند و آنان را از بلخ و سپس از کابل میرانند. قولهایی وجود دارد که رستم در یک جنگ با کوشانیان در حوالی کابل کشته میشود.
در شاهنامه مواردی هست که سمنگان و بلخ و غرجستان و هری و کابل به وسیله افراسیاب و عمال او اداره میشده است. و در حقیقت جنگ ایران و توران بر سر اداره همین مناطق جریان دارد.
به هرصورت شاهنامه در گام نخست یک اثر حماسی است. و در آثار حماسی زمان و مکان چندان مشخص و معلوم نیست. اما رگههایی از حقایق تاریخی را میتوان از این اثر فنا ناپذیر درک و تشخیص کرد.
جمهوری سکوت: ممنون از اینکه وقت خود را در اختیار ما قرار دادید.
طغیان ساکایی: بنده هم از شما تشکری میکنم.
منبع: جمهوری سکوت